رمان روزهای با تو بودن از قسمت 41 تا آخر
روزهای با تو بودن
قسمت چهل و یکم
حسن که حالا کمی نفسش بالا آمده و گویا حالش از گریه گذشته ست و بی صدا به آن می خندد، می گوید: "سید می خواست بازخورد کلاساشو ارزیابی کنه گفته خاطرات مباحثاتتون را برام بنویسین بعضیا گفتن ما وقت نداریم کلاس های تابستونی زیاد داریم؛ اجازه هست همینجا بگیم او هم اجازه داد بقیه ش هم همینه که میبینی!"
با چشم دنبال همان جوان ساکت می گردم. ردیف دوم نشسته و لبخند میزند. چه پیشرفت بزرگی! از ته سالن رسیده به ردیف دوم!
خنده ها و مزه پرانی ها که تمام می شود، سیدحسین نگاهی به بقیه می اندازد که ببیند کس دیگری هست یا نه. اتفاقی از همان جوان ساکت می پرسد: شما هم مباحثاتی داشتید؟
البته من سیدحسین را می شناسم؛ میدانم که برخلاف تصور، سوالش به هیچ وجه اتفاقی نیست و می خواهد جوان ساکت را هم بیاورد وسط گود.
جوان -که حالا میدانیم اسمش سامیار است- می گوید: "من یک بار با دوستان و خانواده بحث کردم به من گفتن تو فرهنگ استفاده از تلگرام را نداری هر تکنولوژی فرهنگ خودش را داره مردم ما فرهنگ استفاده از تلگرام را ندارن برای همینه که این همه اتفاقات بد میوفته. منم دیگه حرفی نزدم."
سیدحسین با چشم های گرد شده از سامیار می پرسد: میشه شما نحوه استفاده از سم در غذا را برام توضیح بدید؟
سامیار مات و مبهوت نگاه می کند و سیدحسین خودش جواب می دهد: "آهااان پس شما فرهنگ استفاده از سم کشنده را در غذا نمی دونید ولی ما می دونیم!"
بعد از چند ثانیه سکوت، اینطور ادامه می دهد: "این حرفا همش توجیه برای موندن در تلگرام.
صهیونیستی بودن، همان سم کشنده است دیگه فرهنگ استفاده و نحوه مصرف دیگه چیه؟؟ الان بنده که مدعی حزب اللهی هستم دیگه نحوه استفاده از تلگرام را بلدم! یعنی دیگه باعث تقویت دشمنان اسلام و مسلمین نمیشم؟؟؟!!!